black flower(p,281)

black flower(p,281)

می تونست انجام بده حسادت کردن بود... فکر می کرد حداقل نصف دارایی های من به اون تعلق داره.

آب دهنش رو قورت داد و سکوت کرد.

جونگکوک: خب اینا چه ربطی به تهیونگ داره؟

بدون توجه به سوال آلفای جوونتر ادامه داد.

شین یانگ: قبل از اینکه با دانگ هی آشنا بشم یه مدت کوتاه با یکی از همکلاسی های دبیرستانم به اسم دو سورا قرار میذاشتم.... کیونگمین فکر میکرد من به اون دختر علاقه دارم بهش
نزدیک شد و با یه رابطه ی یه شبه باردارش کرد منم هم وقتی متوجه حقیقت شدم با دو سورا بهم زدم و چند ماه با دانگ هی ملاقات کردم.

پوزخندی زد و سرش رو به چپ و راست تکون داد.

شین یانگ: کیونگمین بچه رو قبول نکرد و همراه مادرش و پدرم به ژاپن مهاجرت کردند.... ماه بعدش هم خبر رسید که به خاطر مصرف مواد اوردوز کرده و جونشو از دست داده... من دلم برای اون بچه میسوخت پس به خودش و مادرش کمک کردم اما سورا توهم زد که من عاشقشم و به خاطر دانگ هی نمیتونیم بهم برسیم و سعی می کرد رابطه ی ما رو خراب کنه اما ... دانگ هی باردار شد و با جفت شدن منو دانگ هی و ازدواجمون دنیا روی سرش خراب شد.

شین یانگ دستشو مشت کرد و سعی کرد به خاطر اون خاطرات عصبانی نشه.

شین یانگ: با به دنیا اومدن مین هیون همه چیز بدتر شد اما دوسورا یه روز ازم درخواست کار کرد و من هم به عنوان خدمتکار استخدامش کردم و چند ماه بعد که مین هیون ناپدید شد سورا هم شروع به خوردن الکل کرد و به خاطر اعتیادش پسرش رو تنها گذاشت پس.....

ابروهای جونگ کوک بالا پرید.

جونگکوک: چی؟

شین یانگ چشماشو با ناراحتی بست و به دیوار تکیه داد.

شین یانگ: پس من هم برای اینکه حال دانگ هی که افسردگی گرفته بود رو بهتر کنم پسر سورا رو به خونه ام آوردم اما دانگ هی ازش متنفر بود و نمی تونست اونو قبول کنه.
دیدگاه ها (۱)

black flower(p,282)

black flower(p,283)

black flower(p,280)

black flower(p,279)

black flower(p,229)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط